آيندة عالم و فرجام امت اسلامي، به شيوهاي در قرآن بيان شده است كه پيامبر اكرم(ص) و وارثان علم آن حضرت، يعني ائمه(ع)، آنرا به طور كامل ميدانند و به تمام مراحل و تطورات آن نيز دانا هستند، اما راهي كه ما براي شناخت آن داريم، به مقداري است كه از آيات و روايات شريفي، كه در اين باره به ما رسيده، ميفهميم.
و تعداد آياتي كه از آيندة امت و عالم صحبت ميكند به دهها آيه ميرسد؛ از قبيل:
وعد الله الذّين آمنوا و عملوا الصّالحات ليستخلفنّهم في الأرض... .7
خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند، وعده داد كه در روي زمين جانشين ديگرانشان كند.
و اين آيه:
سنريهم آياتنا في الآفاق و في أنفسهم حتّي يتبيّن لهم أنّه الحقّ ... .8
زودا كه آيات قدرت خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهيم داد تا برايشان آشكار شود كه او حق است.
و آية:
و من أظلم ممّن منع مساجد الله... لهم في الدّنيا خزيٌ... .9
كيست ستمكارتر از آن كه نگذاشت كه نام خدا در مسجدهاي خدا برده شود... نصيبشان در دنيا خواري است... .
و آيات ديگري كه مجموعاً به دهها آيه ميرسد. و روايات و احاديث در اين باره به صدها روايت ميرسد كه در مصادر حديثي شيعه و سني آمده است. و برخي از آنها در ابواب مستقلي جمعآوري شدهاند. مانند ابواب «ملاحم و فتن» و... كه در اين روايات پيرامون حوادث بزرگ و كوچكي كه بعد از نبياكرم(ص) تا آخرالزمان براي امت اسلامي رخ ميدهد، بحث شده است.
و شايد بيشترين و صحيحترين روايات نزد شيعه و سني، رواياتي باشد كه از مرحلة ظهور اسلام و داخل شدن اقوام مختلف در اسلام و تشكيل حكومت الهي به دست مهدي منتظر(ع) از فرزندان نبي اكرم(ص) صحبت ميكند و هنگامي كه روايت و آيه دربارة يك موضوع، اتفاق پيدا ميكنند، آن قضيه داراي ارزش علمي بالايي ميشود.همانطور كه در روايات وارده در تفسير آيات مربوط به ظهور اسلام يا ظهور امام مهدي(ع) چنين است.
علامه بحراني در كتاب المحجّة حدود يكصد روايت وارده دربارة تفسير آيات به امام مهدي(ع) را گرد آورده است. بعد از بررسي بيش از چهارصد مصدر كتب تفسيري و حديث، بيش از پانصد روايت كه دهها آيه را به امام مهدي(عج) تفسير ميكند، يافتم؛ كه بيشتر آن روايات از طرق شيعه از امامان اهل بيت(ع) و اندكي نيز از طريق اهل سنت روايت شده است.
موضوعات اين روايات بسيار متنوع ميباشند. من جمله، صحبت از پارهاي وقايع قبل از ظهور ايشان؛ جمع شدن ياران آن حضرت(ع) در مكه، آغاز قيام حضرت مهدي(ع) از مسجدالحرام، حركت ايشان به سوي قدس، متوجه شدن ايشان به عالم، و جنگها و پيروزيهاي حضرت حجت(ع) و رفاه و گشايش در عصر ايشان، و عدالت و رحمت و دوست داشتن ايشان توسط مردم، و دهها موضوع كلي و تفصيلي از اين مرحله از ظهور اسلام بر ساير اديان، و آنچه به دنبال اين مرحله به وقوع ميپيوندد از نزول حضرت مسيح(ع) و تصديق حضرت مهدي(ع) و حمايت و ياري حضرت مهدي(ع) توسط ايشان، و از آنچه بعداز امام مهدي(ع) رخ ميدهد؛ از رجعت پيامبر اكرم(ص) و ائمه (ع) به دنيا و حكومت نمودن به مدت طولاني، پس از آغاز شدن علايم قيامت، و خروج جنبدهاي از زمين (دابة الأرض) و يأجوج و مأجوج و... .
1. طبري در تفسير خود10 ميگويد: سُدّي دربارة اين سخن خداوند تعالي:
و من أظلم ممّن منع مساجد الله أن يذكر فيها اسمه و سعي فى خرابها.
ميگويد: «روميان بختالنصر را در تخريب بيت المقدس ياري كردند» و دربارة اين قول خداوند:
أولئك ماكان لهم أن يدخلوها إلاّ خائفين.12
آنان حق ندارند جز ترسان و لرزان در آن [مسجد] درآيند؛
گفته است: در زمين، هيچ رومي وجود ندارد مگر اينكه اگر بخواهد وارد آن شود، ميترسد كه گردنش زده شود، و به پرداخت جزيه ترسانده شده، آنرا ميپردازد. و دربارة اين آية قرآن:
لهم في الدّنيا خزيٌ.13
در دنيا، ايشان را خواري است.
ميگويد: اما خواري و ذلت روميان در دنيا، هنگامي است كه امام مهدي(ع) قيام نموده و «قسطنطنيه» را فتح نمايد و آنها را به قتل رساند؛ اين ذلت آنها در دنياست.
همين روايت را شيخ طوسي از سدي در تفسير التبيان14 روايت كرده، و به آخر آن اين جمله را اضافه نموده است: «و براي آنان، خواري در دنيا به اين است كه كشته شوند، اگر حربي باشند.»
مشابه اين بيان را «سيوطي» در تفسير درّ المنثور15، نقل كرده است. همچنين در كتاب العرف الوردي في أخبار المهديّ الحاوى16 و در كتاب البرهان17 و صاحب جريدة العجائب18، نيز اين روايت نقل شده است.
آنچه را كه دربارة قيمت و ارزش علمي روايت نقل شده از سدي گفتيم، در حاليكه فقراتي را كه سدّي بر زمان خودش تطبيق نموده است، رد نموديم به اين دليل است كه روايت، اين نكته را آشكار ميكند كه در ذهن تابعيني مثل سدي اين بوده است كه پيروزي كامل مسلمين بر روم و فتح پايتخت آنان، كه در اين روايت قسطنطنيه ناميده شده، به دست مهدي موعود(ع) انجام شده و عزت مسلمين در مقابل آنها به دست ايشان تحقق خواهد يافت.
2. در كمالالدين19 از امام صادق(ع) روايت شده است كه دربارة آية:
هو الّذى أرسل رسوله بالهدي و دين الحقّ ليظهره علي الدّين كلّه و لوكره المشركون.20
او كسي است كه پيامبر خود را براي هدايت مردم با ديني درست و برحق، فرستاد، تا او را بر همة دينها پيروز گرداند، هرچند مشركان را خوش نيايد.
چنين فرمودند:
به خدا قسم، تأويل اين آيه رخ نداده و رخ نخواهد داد تا قائم(ع) خروج نمايد. پس آنگاه كه خروج نمايد، هيچ كافري به خداي عظيم و هيچ مشركي به امام وجود نخواهد داشت مگر اينكه خروج آن حضرت(ع) را ناخوش دارد. حتي اگر در ميان صخرهاي مشرك يا كافري پنهان شده باشد، آن صخره ندا ميدهد: اي مؤمن، در ميان من كافري پنهان شده، مرا بشكن و او را بكش.
و بخشي از اين روايت را «فرات»21 و «عياشي»22 در تفاسير خود، نقل كردهاند و همچنين در العدد القويّه23 و در تأويل الآيات24 و برخي از مصادر ديگر شيعه نيز ذكر شده است.
در مجمع البيان25 از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده كه پس از تلاوت اين آيه فرمودند:
آيا دين اسلام بر ساير اديان غالب شده است؟
همراهان حضرت(ع) پاسخ دادند: بلي.
ايشان فرمودند: هرگز، قسم به كسي كه جانم در دست اوست، اين اتفاق نميافتد تا اينكه هيچ شهر و روستايي نباشد مگر اينكه در آن، هر صبح و شام، شهادت بر وحدانيت خدا و رسالت پيامبر اسلام(ص) داده شود.
همين روايت در تأويل الآيات26 و تفسير صافي27 و ديگر مصادر شيعه نيز بيان شده است.
مصادر اهل سنت، تفسير اين آيه را به نزول عيسي(ع) روايت كردهاند. همانطور كه در جامع طبري28 و سنن بيهقي29 و الدّرالمنثور30 ذكر شده است. شافعي، صاحب البيان31 از سعيد بنجبير در تفسير اين قسمت از آيه:
ليظهره علي الدّين كلّه و لوكره المشركون.
چنين نقل كرده است كه: «او، مهدي از عترت فاطمه(س) است.» و سپس ميافزايد:
بين اين قول، و قول كساني كه ميگويند: منظور، عيسي(ع) است؛ منافاتي وجود ندارد، زيرا همانطور كه گفته شد، عيسي(ع) ياري دهندة امام مهدي(ع) است.
همچنين فخر رازي در تفسير خود32 از ابوهريره نقل ميكند كه گفت:
اين وعدهاي از جانب خداوند تعالي است كه اسلام را بالاتر و برتر از جميع اديان قرار دهد. او سپس گفت ... و تماميت يافتن اين امر در زمان خروج عيسي(ع) است.
سدّي ميگويد:
اين امر هنگام قيام مهدي(ع) است. كه هيچ كس باقي نميماند مگر اينكه اسلام آورده يا مجبور به پرداخت خراج ميگردد.
و احاديث متواتري در نزد شيعه و سني وجود دارد كه نزول عيسي(ع) در زمان ظهور حضرت مهدي(ع) خواهد بود و ايشان پشت سر امام مهدي(ع) نماز خواهد خواند.
3. همچنين مصادر فريقين در تفسير آية:
ولو تري إذ فزعوا فلا فوت و أخذوا من مكانٍ قريبٍ.33
اگر ببيني، آنگاه كه سخت بترسند و رهاييشان نباشد و از مكاني نزديك گرفتارشان سازند.
اتفاق نظر دارند كه منظور آيه، «جيش خسف» است. يعني در ابتداي ظهور، لشكري وارد مدينة منوره شده، آنگاه جهت جنگ با امام مهدي(ع)، قصد مكة مكرمه ميكنند كه خداوند متعال آنها را قبل از رسيدن به مكه، در زمين فرو ميبرد. اين مطلب در تفسير طبري34، و ثعلبي35 و كتاب البداء و التاريخ36 و عقد الدّرر37 و تفسير الدّر المنثور38 نقل گرديده است.
بسياري از مصادر شيعي نيز نظير اين تفسير را از اين آيه روايت كردهاند كه مجال بر شمردن آنها نيست. البته قطع نظر از اين آيه، روايات متواتري از پيامبر اكرم(ص) ناظر به فرو رفتن لشكر در زمين (خسف جيش) در منابع شيعه و سني از جمله در صحّاح سته آمده است.
4. مصادر شيعه و سني در تفسير آية متعلق به نزول حضرت عيسي(ع) اتفاق نظر دارند:
و إن من أهل الكتاب إلّا ليؤمننّ به قبل موته و يوم القيامة يكون عليهم شهيداً.39
و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگش به او ايمان آورد و عيسي در روز قيامت به ايمانشان گواهي خواهد داد.
اين مطلب در تفسير طبري40 آمده است، و شيخ طوسي نيز تبيان41 ميفرمايد:
... گويي آيه ميخواهد بگويد: احدي از يهود باقي نميماند، مگر اينكه قبل از موت حضرت عيسي(ع) به ايشان ايمان ميآورد. به اين صورت كه با خروج امام مهدي(ع) خداوند حضرت عيسي(ع) را براي قتل دجال به سوي زمين ميفرستد و همة مردم جهان، ملت واحد ميشوند كه همان ملت اسلام حنيف و دين ابراهيم(ع) ميباشد.
و ابن عباس و ابومالك و حسن بصري و قتاده و ابن زيد و... همين نظر را دارند و طبري نيز اين قول را اختيار كرده است. و اين آيه، مخصوص يهودياني است كه در آن زمان زندگي ميكنند. و از شيعيان، علي بن ابراهيم اين قول را در تفسيرش ذكر كرده است.
1. شيخ صدوق، در كمال الدين42، از امام باقر(ع) نقل ميكند كه فرمودند:
قائم ما (اهل بيت) با ترس و رعب (كه در دل دشمنانش ايجاد ميشود) ياري ميشود، با نصرت و پيروزي تأييد ميشود، زمين رام وي ميشود، گنجها برايش آشكار ميگردد، حكومتش شرق و غرب عالم را فرا خواهد گرفت، خداوند عزوجل بهوسيلة او دينش را بر ساير اديان غالب خواهد نمود، هرچند كافران اكراه داشته باشند، هيچ خرابي باقي نميماند مگر اينكه آباد ميشود، و روح الله، عيسي بن مريم(ع) ، نزول كرده و پشت سر حضرت مهدي(ع) نماز خواهد گذارد. پس آنگاه كه حضرت بقية الله(عج) ظهور نمايد به كعبه تكيه نموده و سيصد و سيزده مرد اطرافش اجتماع مينمايند. و اولين چيزي كه ميگويد اين آية شريفه است:
بقيةالله خيرٌ لكم إن كنتم مؤمنين.43
اگر ايمان آوردهايد، آنچه خدا باقي ميگذارد برايتان بهتر است.
آنگاه ميفرمايند:
من بقيةالله در زمين هستم و خليفه و حجت خدا بر شما ميباشم، هيچ مسلماني بر ايشان سلام نميكند مگر با اين جمله:
السّلام عليك يا بقيّةالله في أرضه.
2. نعماني در كتاب غيبت44 خود، از ابوبصير نقل كرده است كه گفت:
از امام باقر(ع) دربارة اين آية شريفه پرسيدم كه:
سنريهم آياتنا في الآفاق و في أنفسهم حتّي يتبينّ لهم أنّه الحقّ.45
امام باقر(ع) پاسخ فرمودند:
در درونشان، مسخ را و در بيرونشان، حركت و خروش آفاق، عليه آنان را نشانشان ميدهد. پس قدرت خدا را در انفس خويش و در آفاق ميبينند و ضعفشان برايشان آشكار ميشود. و معناي اين سخن خداوند تعالي (حتّي يتبيّن لهم أنّه الحقّ) خروج قائم(ع) و چه بسا معناي مسخ مذكور براي سركشان، مسخ در شخصيت و روحياتشان باشد كه با آن ضعفشان آشكار ميشود.
3. در غيبت نعماني46 از حضرت اميرالمؤمنين(ع) دربارة اين سخن خداوند عزوجل:
فاختلف الأحزاب من بينهم.47
گروهها با هم اختلاف كردند.
سؤال شد، ايشان فرمودند:
با ديدن سه چيز منتظر فرج باشيد.
گفته شد اي اميرالمؤمنين(ع) آنها چيستند؟
حضرت علي(ع) فرمودند:
اختلاف اهل شما به خاطر آنچه كه در بين آنهاست، پرچمهاي سياه از خراسان، فزع (صيحة) آسماني در ماه رمضان.
دوبارة سؤال شد: اين صيحه در ماه رمضان چيست؟ اميرالمؤمنين(ع) فرمودند:
آيا سخن خداوند عزوجل را در قرآن نشنيدهايد كه ميفرمايد:
إن نشأ ننزّل عليهم من السّماء آيةً فضلّت أعناقهم لها خاضعين.48
اگر بخواهم از آسمان برايشان آيتي نازل ميكنيم كه در برابر آن به خضوع سر فرود آورند.
[سپس فرمودند:] آن، نشانهاي است كه زنان جوان را از سراپردة خود خارج ميكند و خواب رفته را بيدار مينمايد و كسي را كه در حال چرت است به فزع واميدارد.
و همين روايت را سلمي، از اهل سنت، در عقدالدرر49 و بسياري ديگر از منابع شيعي، كه مجال ذكرشان نيست، روايت كردهاند. و برخي از آنها اين روايت را از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و از ابن عباس نقل كردهاند. و روايات ديگري صيحه يا آيه و نشانة ماه رمضان را اينگونه تفسير نمودهاند كه آن صدايي است از آسمان، خطاب به همة ملتهاي عالم به اينكه جنگ و نزاعها و دوري از دين را كنار گذاشته و از امام مهدي موعود(ع) اطاعت نمايند و حضرت مهدي(ع) را با اسم و اسم پدرش نام ميبرد. با قطع نظر از تفسير آيه، دربارة اين نداي آسماني روايات ديگري نيز در مصادر شيعه و سني نقل شدهاست كه مجال ذكر مصادر آنها نيست.
4. در مصادر شيعه، در تفسير آية:
و لئن أخّرنا عنهم العذاب إلي أمّةٍ معدودة ليقولنّ مايحبسه ألا يوم يأتيهم ليس مصروفاً عنهم و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن.50
و اگر چندگاهي عذابشان را به تأخير بيفكنيم ميپرسند: چه جيز مانع آن شده است؟ آگاه باشيد چون عذابشان فرا رسد، آنرا بازنگردانند، و آنچه را مسخره ميكردند، آنان را دربرخواهد گرفت.
چنين آمده است كه مقصود از «امّة معدودة» اصحاب حضرت مهدي(ع) ميباشند و در تفسير قمي51 ذيل اين آيه از امام معصوم(ع) نقل شده است كه فرمودند:
«أمّة معدودة» اصحاب قائم(ع) اند كه سيصد و ده و اندي ميباشند.
و عياشي نيز همين روايت را از امام باقر(ع) در تفسير خود نقل كرده و به آن افزوده است كه؛
در يك لحظه، مانند برگ پاييزي كه فرو ميريزد، گرداگرد آن حضرت گسيل ميگردند.52
و خود او از امام صادق(ع) با لفظ «او، قائم(ع) و اصحابش ميباشند» روايت كرده است.53 همچنين نعماني در آن را از امام صادق(ع) روايت كرده است.54 در تعداد ديگري از منابع شيعه نيز اين مطلب موجود است كه مجال ذكرشان نيست.
همانطور كه ملاحظه ميشود تفسير «الأُمّة» در اين آيه به «جماعتي از مردم» صحيحتر از تفسير آن به «مدتي از زمان» است، كه برخي از مفسران آنرا ذكر كردهاند. چرا كه اصل در استعمالهاي قرآني، معناي حقيقي كلمه است و عدول از معناي حقيقي به معناي مجازي، تا زماني كه راه باز است، صحيح نميباشد. كلمة «الأُمّة» بر طبق آنچه در المعجم المفهرس آمده چهل و نه بار در قرآن به كار رفته است كه در مورد آن مفسران اتفاق نظر دارند كه معنايش جماعت واحدي از مردم است كه همان معناي حقيقي «الأُمّة» ميباشد. و مفسران ذكر كردهاند كه در آية مذكور و آية 118 سورة يوسف به معناي «مدت» و در آية 22 و 23 سورة زخرف به معناي «دين و ملت» است.
و البته در همة موارد ميتوان آنرا به معناي حقيقياش با حذف مضاف يا بدون حذف مضاف تفسير نمود، كما اينكه در آية مذكور چنين كرديم.
5. در بعضي از روايات «مطلع الفجر» در سورة قدر را به ظهور امام مهدي(ع) تفسير نمودهاند؛ مانند تفسير فرات كوفي55 و تأويل الآيات از محمد بن عباس56.
ممكن است اشكال شود به اينكه معنا ندارد كه بگوييم انتهاي سلام در شب قدر، با ظهور امام مهدي(ع) ميباشد. بلكه معنا اين ميشود كه در هنگام ظهور آن حضرت(ع) در شب قدر تحولي حاصل ميشود و سلام بر حضرت مهدي(ع) و بر مؤمنين ميباشد. لذا مقصود اين است كه سلام و عطا در شب قدر، قبل از ظهور ايشان تا طلوع فجر ادامه دارد. اما هنگامي كه فجر اسلام طالع شود و با ظهورش عالم را فرا بگيرد، در سلام الهي بر اهل زمين و بر امامشان، به تبع تحول ايماني كه در خود اهل زمين ايجاد شده است، تحول و تطوري ايجاد خواهد شد.
منبع: سايت القرآن نور.
1. سورة نحل (16)، آية 89.
2. سورة اعراف (7)، آية 145.
3. سورة زخرف (43)، آية 63.
4. سورة نحل(16)، آية 89.
5. الكيني، محمد بن يعقوب،كافي، ج 2، ص 599، ح 3.
6. حسيني بحراني، سيدهاشم، البرهان، ج 1، ص 378.
7. سورة نور (24)، آية 55.
8. سورة فصلت (41)، آية 53.
9. سورة بقره(2)، آية 114.
10. تفسير طبري، ج 1، صص 399ـ398.
11. سورة بقره(2)، آية 114.
12. همان.
13. همان.
14. شيخ طوسي، تفسير التبيان، ج 1، ص 420.
15. درالمنثور، ج 1، ص 108.
16. العرف الوردي في أخبار المهدي الحاوي، ج 2، ص 57.
17. حسيني بحراني، همان، ص 144.
18. العجائب، ص 275.
19. شيخ صدوق، محمد بن علي بن الحسين، كمالالدين و تمامالنعمة، ج 2، ص 670، ب 57، ح 16.
20. سورة توبه (9)، آية 33.
21. تفسير فرات، ص 184.
22. تفسير عياشي، ج 2، ص 87، ح 52.
23. العدد القويه، ص 69، ح 104.
24. تأويل الآيات، ج2، ص 688.
25. شيخ طبرسي، تفسير مجمع البيان، ج 5، ص 280.
26. تأويل الآيات، ج 2، ص 698، ج 6.
27. تفسير صافي، ج 2، ص 338.
28. جامع طبري، ج 10، ص 82.
29. سنن بيهقي، ج 9، ص 18.
30. سيوطي، همان، ج 3، ص 213.
31. شيخ طبرسي، همان، ص 528، ح 25.
32. تفسير فخررازي، ج 16 ، ص 40.
33. سورة سبأ (34)، آية 51.
34. تفسير طبري، ج 22، ص 72.
35. تفسير ثعلبي، ج 3، ص 154.
36. البدء و التاريخ، ج 2، ص 177.
37. سلمي، عقدرالدّرر، ص 76، ب 4، ح 2.
38. سيوطي، همان، ج 5، ص 240.
39. سورة نساء(4)، آية 159.
40. تفسير طبري، ج 6، ص 14.
41. شيخ طوسي، همان، ج 3، ص 386.
42. شيخ صدوق، همان، ج 1، ص 330، ب 32، ح 16.
43. سورة هود(11)، آية 86.
44. النعماني، الغيبة، ص 229، ب 14، ح 40.
45. سورة فصلت(41)، آية 53.
46. النعماني، همان، ص 229، ب 14، ح 40.
47. سورة مريم(19)، آية 37.
48. سورة شعرا(26)، آية 4.
49. سلمي، همان، ص 104، ب4،ح2.
50. سورة هود(11)، آية 8.
51. تفسير قمي، ج 1، س 323.
52. تفسير عياشي، ج 2، ص 57.
53. همان، ج 2، ص 141.
54. النعاني، همان ص 241، ب 13، ح 36.
55. تفسير فرات، ص 218.
56. تأويل الآيات، ج2، ص 818، ح 3 و ص 820، ح9.